جواب درک و دریافتهای فارسی ششم

جواب درک و دریافت صفحه 23 فارسی ششم

پاسخ‌ها:

پیرزن در باغی که در نزدیکی شهر بود زندگی می‌کرد.

هدهد صدا و آواز بسیار دل انگیزی دارد اما کلاغ اینطور نیست.
کلاغ نماد خبر رسان خوبی‌ها و کلاغ نماد بد‌خبری و شومی می‌باشد.

مهربان، زیرک، باهوش، دانا

همانطور که در داستان نیز گفته شد بعضی از افراد از روی غرور و تکبّر بیش از حد به دام می‌افتند.

همیشه سعی کنیم غرور و تکبر نداشته باشیم و متواضعانه رفتار کنیم و همچنین گرفتاری های زندگی را روی قسمت نگذاریم چرا که اگر درست عمل کنیم موفّق خواهیم شد و اگر اشتباه عمل کنیم شکست خواهیم خورد.

جواب درک و دریافت صفحه 48 فارسی ششم

پاسخ‌ها:

شباهت ها: یونس و مهدی پسر و دانش آموز یک کلاس بودند. هر دو آنها اهل شهر شیراز بودند که شهر تبریز آمده بودند. هر دو علاقه زیادی به گشت و گذار و تفریح داشتند.
تفاوت ها: یونس تازه به شهر تبریز آمده بود؛ اما مهدی از چند سال پیش در آنجا بود. مهدی به درس علاقه زیادی نداشت ولی یونس از شاگردان ممتاز کلاس بود. یونس زبان ترکی را نمی‌دانست؛ اما مهدی زبان ترکی را یاد گرفته بود.

به حرفش گوش نمی‌دادم و او را قانع می‌کردم که از مدرسه فرار نکند و راه درست را به او نشان می‌دادم.

رفتار مناسب معلم و دوستانش باعث برگشت او به مدرسه شد.

جواب در تصویر

جواب درک و دریافت صفحه 64 فارسی ششم

پاسخ‌ها:

چون آن‌ها از بند اسارت دشمن آزاد شده‌اند.

داستان یوسف پیامبر. حضرت یوسف که سال‌ها از پدر و خانه‌اش دور مانده بود، عاقبت به لطف خداوند پدرش را دید و به زادگاهش بازگشت. شهید تندگویان نیز که سال‌ها اسیر رژیم بعثی عراق بود، سر انجام پس از شهادت، پیکر پاکش به وطن بازگشت و در دیار خود به خاک سپرده شد.همچنین حضرت یعقوب که سال‌ها در فراق یوسف گریه کرد و چشم به راهش بود، خانواده‌های آزادگان و شهدا نیز سال‌ها منتظر و چشم به راه‌اند.

جواب درک و دریافت صفحه 82 فارسی ششم

پاسخ‌ها:

جواب در تصویر

به خاطر استعداد خدادادی کم‌نظیر و فکر خلّاق بوعلی‌سینا، بهمنیار دچار شگفتی شده بود و وی را سرآمد همه‌ی مردم می‌دانست و فکر می‌کرد مردم او را به عنوان پیامبر می‌پذیرند به همین دلیل از بوعلی خواست تا خود را پیامبر خدا معرفی کند.

در یکی از شب ‌های سرد زمستان از بهمنیار خواست تا برایش از بیرون آب بیاورد. اما بهمنیار که در جای گرم و راحت خوابیده بود هر بار بهانه می آورد و درخواست استادش را رد می‌کرد. بوعلی سینا با استفاده از این ماجرا به بهمنیار یادآور شد که سخنش حتی در شاگرد قدیمی‌اش نفوذ ندارد اما با آنکه از دوران زندگی پیامبر(ص) زمان بسیاری می‌گذرد، نفوذ گفتار ایشان در دل مؤمناش، آنچنان شدید است که پیروانش در هر شرایط، چه در گرما و سرما و چه در سختی و آسایش، دستور ایشان را از روی علاقه اجرا می‌کنند.

پاسخ درک و دریافت صفحه 96 فارسی ششم

پاسخ‌ها:

مرد اسب‌سوا، مرد طمع‌کار و حیله‌گری بود و چشم به مال مرد پیاده داشت.

مرد بزار متوجه شده بود که مرد اسب سوار دزد است و با گفتن این جمله قصد داشت بسته پارچه‌هایش را به او ندهد.

1) رفتن بزاز از یک ده به ده دیگر.
2) دیدن مرد سوارکار توسط بزاز.
3) درخواست بزاز از سوارکار برای به دوش کشیدن بارش.
4) تاختن مرد اسب‌سوار به دنبال خرگوش.
5) منصرف شدن بزاز از سپردن بارش به مرد اسب سوار.

جواب درک و دریافت صفحه 113 فارسی ششم

پاسخ‌ها:

چون ممنون ادعای دانستن داشت و فکر می‌کرد همه چیز را می‌داند.

آن بخش داستان که ممنون بلند شد و آبی را که در کوزه بود را در کنار درخت خالی کرد. سپس کوزه‌ی خالی را پیش شیخ آورد و به شیخ گفت: « این یعنی خالی شو تا پر شوی ». چون در این جا شیخ از یک آدم مغرور، آدمی متواضع می‌سازد.

نظر بچه‌ها در مورد ممنون این بود که او آدمی پرحرف ، پر ادعا، مغرور و آدمی با ظاهری در هم ریخته است.

خالی شو تا پر شوی/مکتبخانه‌ی گنجشکان/شیخ متواضع و عالم/کوزه‌ی دل.

---

ارائه شده توسط : حسین ایزدی

در وب سایت : جم نما