تعداد نظرات
0 دیدگاه
تعداد لایک
5 پسندیدن
تاریخ انتشار
دوشنبه ۲ آبان ۱۴۰۱
بازدید
139 نفر
سوار: سوارکار ، راننده
سرفراز: سربلند، پرافتخار ، عزیز
مزدوران: دست نشانده، آدم اجیر شده با پول ، کسی که برای پول کار میکند.
خان: لقب مالکان زمین، بزرگان دهکده
عوض کردن: دگرگون کردن، تغییر دادن ، چنج
آزادیخواه: دوستدار آزادی ، طرفدار آزادی
مظلوم: ستمدیده، ظلم شده ، سمت بهش کردن
عالَم: دنیا، جهان
سلام الله علیها: درود خدا بر او باد
ختم قرآن: پایان، یک بار خواندن از ابتدا تا انتهای قرآن
حوزهی علمیّه: مرکز آموزش علوم دینی اسلامی
برگزید: انتخاب کرد
تأسیس کرد: به وجود آورد، تشکیل داد
عالِم: دانشمند
فروتن: متواضع، افتاده
خوش بیانی: گرم زبانی، دلنشینی کلام
سیمای جذّاب: چهرهی دوست داشتنی
صاحب: دارا
خصوصیّات: جمع خصوصیه، ویژگیها
اعتقاد: باور
دگرگون کرد: تغییر داد
ناجوان مردانه: از روی نامردی
دلاور: دلیر، شجاع
بدین گونه: اینطور
تحصیل: درس خواندن، یاد گرفتن
مکتب خانه: مدرسه در قدیم
نهضت: جُنبش، حرکت مردمی
اعتراض: مخالفت، شکایت
حمایت: طرفداری
تظاهرات: راهپیمایی ، شعار دادن گروهی
عُلما: جمع عالِم، دانشمندان
روحانیون: جمع روحانی
مرجعیّت: رهبری دینی، مرجع تقلید بودن
اطاعت: پیروی
اعتصاب: دست از کار کشیدن به نشانهی اعتراض
فرمان: دستور
بانگ: صدا، فریاد
آموزگار: معلّم، آموزنده
گریخت: فرار کرد
استقبال: پیشواز کسی رفتن
نظام شاهنشاهی: حکومت پادشاهی
واژگون: سرنگون
پایهگذاری: به وجود آوردن، راهاندازی
غافل: بیخبر
میراث: باقی مانده
گرانبها: با ارزش
استعمارگر: کشور زورگو و ستمگر
برافراشته: بلند کرده
ممنوع: منع شده
ناگزیر: ناچار
فعّال: کوشا، پُرکار
تبعید: دور کردن، به جای دور فرستادن
طرز: شیوه، روش
مرموز: نامعلوم، مُبهم، مشکوک
تألیف: نوشتن
آرایه ها درس چهاردهم فارسی هفتم
گوش جهانیان ⇐ اضافه ی استعاری
جهانیان ⇐ مجاز از مردم دنیا و جهان
مردم از جان و دل؛ جان و دل ⇐ مجاز از تمام وجود
شبی تلخ ⇐ حس آمیزی
به خدا پیوست ⇐ کنایه از اینکه فوت شد، از دنیا رفت
مانند جان ⇐ تشبیه جمهوری اسلامی به جان
یک صدا بودن ⇐ کنایه از متّحد بودن
بر خاک افتاد ⇐ کنایه از کشته شدن و مردن
از پا درآمد ⇐ کنایه از نابود شد، از بین رفت
پرچم مبارزه ⇐ اضافه ی اقترانی
پرچم را برافراشته نگاه داشت ⇐ کنایه از ادامه دادن مبارزه
معنی کلمات سخت روان خوانی مرخصی ۱۴ فارسی هفتم
عوض میکردم: تغییر میدادم
طفره رفتن: زیر بار مسئولیت نرفتن ، حواس پرت کردن
بالاخره: عاقبت، سرانجام و فرجام
پادگان: سربازخانه ، سرباز دونی
اعزام: فرستادن، روانه کردن
الحمدالله: شکر خدا
دکّان: مغازه
گُردان: واحد نظامی
مرخّصی: استراحت از کار
آقایم: منظور پدرم
جبهه: محلّ نبرد با دشمن، خط اول جنگ
وِل: آزاد، رها راحت
چه بسا: بسیار، فراوان
تسویه: مساوی کردن، }در اینجا{ حقوق پایان کار
کُلون: قفل چوبی درب
ژیان: خشمگین
یک پارچه: سرتاسر
چریک: نیروی ضربتی، سرباز آموزش دیده
پُل صراط: پلی که در روز قیامت که همه باید از آن عبور کنند امّا انسان های خوب در جهنم نمی افتند.
کَرَم: بخشش
دخالت: فضولی
چینه: لبه ی دیوار گلی
پاورچین پاورچین: آرام آرام
کَلَک: حقه، فریب
جورواجور: مختلف
سوءِ ظن: بد گمانی
پز دادن: خودنمایی کردن، فخر فروشی
یک عالمه: بسیار زیاد
سوا: جدا
سفت: محکم
غَش کردن: بیهوش شدن
گوش تا گوش: پشت سرهم، کنار هم
هجوم بیاورند: حمله کنند
تقصیر: کوتاهی
از سر گرفت: شروع کرد
روضه: ذکر مصیبت
از غذا کم و کسر نگذار: غذایت را خوب و کامل بخور
محوّطه: فضا، محدوده مکانی، حیاط
محو: ناپدید
هل دادن: فشار دادن و به سمت جلو راندن
عذرخواهی: طلب بخشش
بدبخت: بیچاره و گرفتار
گول میزنی: فریب میدهی
ارواح: جمع روح
رفتگان: مردگان، اموات
از جانب من: از طرف من
فامیل: اقوام
بغض: گرفتگی گلو از ناراحتی
رعد: تندر
آرایه ها روان خوانی مرخصی درس چهارده فارسی هفتم
مثل شیر ژیان ⇐ تشبیه مادر به شیر
ننهام یک پارچه چریک شده بود ⇐ تشبیه است.
بچه هایشان را لای پنبه خواباند هاند ⇐ کنایه از توجه زیاد به فرزندان
مثل بچهی آدم ⇐ کنایه از وضعیت و حالت عادی
یقهات را بچسبند ⇐ کنایه از پیگیری جدی و مداوم
گوشش پُر بود ⇐ کنایه از آگاهی زیاد
به کامم تلخ کنند ⇐ کنایه از لذت نبردن
مرخصیام مثل باد گذشت ⇐ تشبیه + کنایه از تند و سریع بودن
عزا گرفته بودم ⇐ کنایه از اضطراب و دلهره و دلشوره
هول بودم ⇐ کنایه از دستپاچگی
جا خوردم ⇐ کنایه از تعجب ناگهانی
یک عالمه ⇐ اغراق و بزرگ نمایی و مبالغه
مِن و مِن کردم ⇐ کنایه از تعلل و کندی در صحبت و صبر در گفتمان
هوا پس است ⇐ کنایه از نامناسب نبودن اوضاع
گوشش بدهکار نیست ⇐ کنایه از توجه نکردن
سرش را گرم کردم ⇐ کنایه از مشغول کاری کردن
حلال کردن ⇐ کنایه از گذشتن از خطا و بدی کسی
شیرم را حرامت میکنم ⇐ کنایه از نفرین کردن و دلخور بودن
از سرم بگذر ⇐ کنایه از مرا ببخش، بی خیالم شو
بدی و خوبی ⇐ تضاد
جوش آورد ⇐ کنایه از عصبانی شد
دهانت بوی شیر میدهد ⇐ کنایه و طعنه از بچّه و کم سن و سال بودن
شیرش کردی ⇐ کنایه از جرئت بخشیدن، تهییج کردن
آب غوره نگیر ⇐ کنایه از گریه کردن
نگاه چپ چپ ⇐ کنایه از نگاه اخم آلود
دلش آب میشد ⇐ کنایه از اثرپذیری
بو برده بود ⇐ کنایه از باخبر شدن و پی بردن
باد گرم، دست خود را به صورتم میکشید ⇐ جان بخشی
جگرم را خون کردی ⇐ کنایه از ناراحتی و غصهی شدید
مثل رعد پریدن ⇐ تشبیه + کنایه از اقدام سریع
سرک میکشیدم ⇐ کنایه از تحقیق و بررسی
نفس راحتی کشیدم ⇐ کنایه از آرامش و آسودگی خیال
خَرَم از روی پل گذشت ⇐ کنایه از انجام شدن کار با خال راحت
یک ایل آدم ⇐ اغراق و بزرگ نمایی
معنی کلمات درس ۱۳ فارسی هفتم
ارائه شده توسط : کاربر پایه ی هفتم
در وب سایت : جم نما
به نظرتان بیشتر چه محتوای در جــم نـما منتشر شود؟