تعداد نظرات
0 دیدگاه
تعداد لایک
5 پسندیدن
تاریخ انتشار
یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹
بازدید
194 نفر
انشا با موضوع دریا + 7 انشای زیبای ادبی در مورد دریا و زیبایی هایش
در این بخش 7 مورد انشاء زیبا در مورد دریا و زیبایی های آن را آماده کرده ایم. انشا در مورد دریا، درباره زیبایی، غروب دریا و زیبایی ساحل می باشد و امیدواریم از خواندن این انشاها لذت ببرید.
انشا در مورد غروب دریا
روی شنها نشسته ام و به دریا نگاه میکنم. خانواده ام کمی آنطرفتر مشغول خوردن عصرانه هستند. خورشید غروب کرده و رنگ سرخ و گرمش را لابلای موجها میتاباند. یکباره از دنیای اطرافم فاصله میگیرم و در تخیلاتم غوطه ور میشوم.
خورشید دارد خداحافظی میکند: دریاجان تا فردا مراقب خودت باش، زود برمیگردم.
دریا موج میزند و بی قراری میکند: کمی بیشتر بمان. تو بروی سردم میشود.
خورشید گونه هایش قرمز میشود. دریا هم همینطور. هر دو با خجالت به هم زل میزنند.
من به این صحنه دلگیر و زیبا نگاه میکنم. خورشید کم کم دامن برمیچیند و میرود.
دریا تاریک و سر به زیر تسلیم شب میشود. به خورشید میگوید: منتظرت میمانم. زود برگرد.
فکر میکنم کاش سلام طلایی فردایشان را هم ببینم. باید صبح خیلی زود نزدیک طلوع بیدار شوم و برای تماشا به ساحل بیایم.
مادرم صدایم میکند: شب شده بیا برای شام.
ـ آمدم مادر. غروب زیبای دریا.
انشا توصیف زیبایی های دریا و ساحل
دریا را دوست دارم چون بسیار وسیع و زیباست. زمانی که کنار این آبی بی کران می نشینی و به موج هایش نگاه می کنی که آرام به ساحل می خورند آرامش می گیری.
رنگ زیبای دریا انعکاسی ست از آسمان و این آسمان است که رنگ آبی اش را به دریا هدیه می دهد. آسمان و دریای آبی رنگ و یک خط افق که در آن جا این دو به هم می رسند.
می توانی هر غروب و طلوع در ساحل بنشینی و تماشا کنی و ببینی که چطور غروب ها خورشید رخت زیبای قرمز و نارنجی اش را از روی دریا جمع کرده کم کم در افق پنهان می شود و طلوع هر صبح دوباره آن را روی قطره قطره ی آب دریا پهن می کند.
دوست دارم دریا و ساحلش را با تمام وجود حس کنم. کنار دریا که هستم بدون کفش روی شن های می دوم، شن های گرم شده با نور خورشید پاهایم را نوازش می کند و احساس خوشایندی به من دست می دهد. ساحل های شنی را بیش تر از ساحل های صخره ای دوست دارم. انگار در ساحل های شنی به دریا نزدیک تر هستم .
کنار دریا که هستم چشمام را می بندم و صدای موج ها را گوش می کنم که از دورها می آیند و کم کم به ساحل می رسند و باز همین کار تکرار می شود و این صدای پر از آرامش را در خاطرم می سپارم.
فکر می کنم که هزاران موجود دریایی در اعماق دریای زیبا زندگی می کنند، اگر من هم می توانستم در دریا زندگی کنم زندگی ام چگونه بود؟! شاید من شبیه پری دریایی بودم. شاید هم پری دریایی انسانی بوده که دوست داشته در دریا زندگی کند و به همین خاطر یک روز به دریا رفته و دیگر برنگشته و تبدیل به افسانه شده است.
انشا دریا چگونه جایی است؟
دریا یکی از الهام بخش ترین مخلوقات خداوند است، سراسر زیبایی، لطافت، بزرگی و آرامش … دریا که می گویی همه ذهنت را رنگ آبی دربرمی گیرد و گویی آبی نیلگون از لابه لای ذهنت به دهان و در میان کلمات جریان پیدا می کند.
دریا منشا حیات است و مظهر زندگی. تماشای اولین تلالو خورشید صبحگاهی و تلاقی پهنای طلایی آسمان و آبی دریا هنگام طلوع آفتاب بسیار شگفت انگیز است و حیرت انگیزتر از آن لحظه غروب است، زمانی که آسمان سرخگون و دریای نیلگون با خورشید وداع می کنند و در این لحظات پر احساس، کمتر کسی است که در دل و در برابر خالق با عظمت این همه زیبایی سر تعظیم فرود نیاورد!
نشستن در ساحل دریا و خیره شدن به امواج کوچک و بزرگی که پشت سر هم می آیند و می روند یکی از دوست داشتنی ترین کارهای دنیاست، وقتی در سکوت به صدای موج ها گوش می کنی به نظر می رسد دریا می خواهد با تو حرف بزند و داستان هایی از گذشته های دور برایت تعریف کند، از کشتی هایی که از صدها سال پیش در دل آن رفت و آمد کرده اند.
دنیای زیر آب دریا نیز سرشار از شگفتی هاست، گیاهان دریایی، لاک پشت ها، هشت پا و ماهیان رنگارنگ بزرگ و کوچک که گویی شهروندان یک سرزمین پر رمز و راز هستند و به زبان دریا با هم سخن می گویند.
گاهی به این فکر می کنم که همه آن هایی که درباره دریا و موجودات دریایی تحقیق می کنند، همه عکاسانی که از دریا در لحظات و غروب خورشید عکس می گیرند، همه ملوانانی که در سکوت دریا شب ها و روزها را گذرانده اند و به پهنه بی کران آن خیره شده اند، همه آن هایی که در ساحل دریا ایستاده و لحظاتی به آوای آن گوش داده و نسیم دریا گونه های شان را نوازش کرده است ….
همه و همه مگر می شود یک لحظه با دریا باشند و از خالق بی همتای آن غافل؟!
انشا عینی درباره دریا
انسان همواره به دریا به عنوان محلی پر از شگفتیها و اسرار نگریسته است. دریا آن چنان مملو از اسرار و معماهاست که حتی اقیانوسشناسان بزرگ نیز نمیتوانند ادعا کنند که به تمامی رازهای آن پی بردهاند. در این انشا به برخی خصوصیات دریا میپردازم.انشا ادبی در مورد دریا
دریا بیپایان بود. موجها آرامی نداشتند. دریا معنای شوری آب بود با ماهیهای کوچک و هزاران صدف رنگارنگ. دریا یعنی صدای هیاهوی موجهای کف کرده، باران قطرهها، و فریادهایی سرشار از هیجان که در این بازار هیاهو در فضای نامتناهی به انتها نمیرسید.انشا درباره دریا به سبک داستانی
در یکی از مسافرتهایی که به همراه خانوادهام رفته بودم روزی تک و تنها کنار دریا نشسته بودم. سکوت، آرامش، صدای امواج و باد لطیفی که میوزید قابل توصیف نیست.در آن شرایط غرق در تفکر بودم و مدام به این میاندیشیدم که چرا رنگ دریا آبی است؟ خداوند مهربان و بزرگ چرا دریاها را آبی رنگ آفریده است؟ این همه زیبایی و عظمت در دریاها از کجا آمده است؟انشا ادبی درباره دریا
دریا از شگفت انگیزترین آیه های خلقت است و سرتاسرش سرشار از زیبایی و شگفتی، از دنیای زیر آب و موجودات رنگارنگش گرفته تا امواج خروشان و زبان پر رمز و رازش همه و همه حکایت از بزرگ پروردگاری می دهد که با اشاره ای کن فیکون کرده است.
نظاره کردن طلوع و غروب خورشید از آن سوی آب ها صحنه های خاطره انگیزی برای هر کس خلق می کند، از آن صحنه هایی که هر روز نخواهی دید و از آن زیبایی هایی که باید غنیمت شمرده و در قاب تصویر ثبتش کنی اگرچه در لحظه دیدنِ این همه شگفتی کجا و نظاره کردن آن از پس قاب عکسی روی دیوار کجا؟
دریا در همه حالاتش به ما درس زندگی کردن می آموزد، در آرامش نیلگونش، در طوفان های سهمگینش، در غرش دلهره آورش، در مهربانی بی حد و مرزش، در شکوه بی بدیلش و در گستردگی بی منتهایش می توانی خدا را جستجو کنی و هر لحظه بیابی اش.
هر انسانی در مقابل شکوه خارق العاده اش ناخودآگاه در مقابل خالق آن سر تعظیم فرود می آورد.
ارائه شده توسط : حسین ایزدی
در وب سایت : جم نما
به نظرتان بیشتر چه محتوای در جــم نـما منتشر شود؟