انشا آزاد موضوعی را انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن متنی درباره آن بنویسید پاسخ صفحه ۴۹ و ۵۰ کتاب نگارش یازدهم جواب تمرین (۲) موضوع آزاد انشا صفحه ۴۹ و ۵۰ نگارش یازدهم جواب تمرین (۲) موضوع آزاد موضوعی را انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن متنی درباره آن بنویسید انشا با رعایت مراحل نوشتن نگارش یازدهم موضوع : ظهر عاشورا و محله پدری
مقدمه : برپایی مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) از آن دسته مراسمی است که
همه ایرانیان را دوباره به وحدت و انسجام دعوت می کند و مراسمی که ریشه در
عمق جان و باورهای مردم این سرزمین دارد. بدنه – زمان و مکان : بر این
اساس مردم ایران هر ساله برای برپا داشتم این مراسم و مخصوصا روز عاشورا
هرجا که باشند خودشان را به شهر و دیار و محله آبا و اجدادی شان می رسانند
تا در کنار خویشان و دوستان و همسایگان نام امامشان را فریاد کنند. بدنه
– حال و هوا : عطر و بوی اسفند پیچیده در هوا ، پارچه های مشکی هیئت ها و
تکیه ها، ایستگاه های صلواتی در گوشه و کنار شهر، حضور اقشار مختلف مردم در
مراسم روز عاشورا، همه و همه حال و هوای خاصی به شهر بخشیده است. این شور و
شوق و شعور را که می بینی در می یابی که مردم این سرزمین براساس
باورهایشان زندگی می کنند و این بار باوری به روشنای مظلومیت مولایشان حسین
(ع). بدنه – جزییات : مثل همیشه در محله پدری من هم، آقا سید با همان
شال سبز و رنگ و رو رفته اش جلوی در مسجد ایستاده و به مهمان ها خوش آمد می
گوید. اگر خوب به چشمانش دقت کنی آن غم پنهان و اشک نهان را خواهی یافت که
هر آن ممکن است با صلواتی یا ذکر حسینی، سرباز کند. من اما این بار وقتی
به آقا سید سلام می کنم یاد رفتگان و اموات محله مان می افتم. همه آنهایی
که سال ها پیش در این روز خاص و عجیب در بین ما بودند و حالا حتم دارم
روحشان اینجاست. جمع بندی : خاصیت این روز اصلا همین است. اگر هم بروی،
می مانی. در بند بند پرچم های سیاه و ماتم حسین (ع). در نفس نفس زدن های
عزادارن. در یادهایی که مثل من، تو را به خاطر می آورند. حال آدم از این
هوا خوب میشود. جواب تمرین (۲) صفحه ۴۹ کتاب نگارش یازدهم پس از
اتمام پاییز زمستان کوله بار سرد خود را بر زمین می گذارد زمستان فصلی است
سفید این فصل آخرین فصل سال است روزها ماهها در پس هم میگذرند همه خیابان
ها کوچه ها عروس میشود عروسی از جنس سرما از جنس آرامش کوله بار این فصل
پر از برف و پر از ترانه های بارانی است بدنه شب چهارده سال ۹۲ بود مشغول
خواندن امتحان عربی برای فردا بودم که یک لحظه دلم خواست پرده اتاقم را
کنار بزنم وقتی پرده را کنار زدم دانه های سفید برف را دیدم آن شب پشت
پنجره ها و تمام پنجره های دیگر برف میآمد دانه های بلورین برف همچون
مسافرانی درباره سفر نه چندان طولان بودن از مبدا ابرهای تیره و تاریک به
زمین طی میکردند بیخیال از امتحان عربی شدم انگار کسی در وجودم مهر لغو
شدن امتحان را زده بود دفتر و کتاب را بستم و مشغول تماشای باریدن دانه های
برف شدن کمی بعد زمین رفت سپید بر تن کرد و سفید پوش شد مانند عروسی که
لباسی را از مروارید بر تن کرده باشد دانه های برف از اینکه زمین برای آنها
مانند مادر مهربان آغوش خود را برای آنان باز کرده بود خوشحال بودند آنقدر
زیبایی برف ها لذت می بردم که نتوانستم همچنان در پشت پنجره بشینم به حیاط
رفتم وقتی روی برفها راه میرفتم تقریباً بر تا زانوی من میرسی دیگر مطمئن
شدم که امتحان فردا لغو میشود دوباره به اتاقم برگشتم حواسم به بیرون از
اتاق بود که تلویزیون خبر تعطیلی فردا را اعلام کرد و تماشای درخشش برف ها
در شب تاریک بودند که خوابم برد این بود پاره ای از زیبایی های یک شب برفی
در دی ماه ۹۲.