تعداد نظرات
0 دیدگاه
تعداد لایک
5 پسندیدن
تاریخ انتشار
شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹
بازدید
60 نفر
انشا درمورد شاعر مولانا
هشتم مهرماه در تقویم رسمی به عنوان روز بزرگداشت مولانا نامگذاری شده است.
شما در فضای اینترنت این مطلب را میخوانید و با یک جُستجوی ساده میتوانید اطلاعات متنوعی دربارۀ این شاعر بزرگ پارسیگوی کسب کنید و از این رو قصد تکرار انبوه مطالبی که دربارۀ او منتشر شده را ندارم و تنها چند نکته را یادآور میشوم.
هر چند معرفی کوتاه او در ابتدا ضرورت دارد: جلالالدین محمد بلخی شهره به مولوی و مولانا و رومی در ششم ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری قمری در شهر بلخ دیده به جهان گشود.
نام کامل او «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشده است.
در قرنهای بعد القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» نیز برای او به کار رفته و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند.
مولانا ۶۸ سال زندگی کرد و در قونیه در ترکیه امروز مدفون است.
مولانا با مثنوی معنوی و غزلیات شمس ماندگار شده و البته آثار دیگری هم از او بر جای مانده است. اما مولانا جلالالدین محمد رومی بلخی به چه کار امروز ما میآید و چرا در هشتم مهرماه از او یاد میکنیم؟
مولانا زادۀ بلخ و مدفون در قونیه است و هیچیک از این دو شهر اکنون در محدودۀ جغرافیای کنونی امروز نیستند اما مولانا را به عنوان چهرهای ایرانی میشناسیم، زیرا هویت اصلی او شعرگویی به زبان پارسی است.
این ویژگی اما میتواند مایۀ همبستگی در یک جغرافیای فرهنگی و فراتر از جغرافیای سیاسی باشد. کدام عنصر قویتر از مولانا میتوانیم یافت که میان ایران و افغانستان و ترکیه همبستگی ایجاد کند؟
در میان شاعران برجسته زبان پارسی آثار هیچ یک حتی مانند او قابلیت ترجمه به زبانهای غربی را ندارد و نزد مردمان مغربزمین قابل فهم و شگفتانگیز نیست.
درست است که خیام هم پس از برگردان فیتزجرالد به انگلیسیزبانها شناسانده شد و هر چند «می» خیامی با «می» متفاوت است اما در ترجمه باز آن تصویر واقعی از خیام منعکس نشده است؛ حال آن که اندیشۀ مولانا را تا اندازۀ زیادی میتوان به زبانهای دیگر برگرداند.
در سالهای اخیر قابلیت موسیقایی اشعار مولانا یا منتسب به او شکوفا شده است.
زمان زیادی از انتشار ترانهای از «علیرضا عصار» نگذشته (من دزد شبرو نیستم، من پهلوان عالمام) که کیهان تیتر زد: «خودت دزد شبرویی! و ظاهرا نمیدانستند شعر از مولانا یا منسوب به اوست.
حالا دیگر خوانندگان دیگر هم اشعار مولانا را میخوانند و مشهورتر از همه محسن چاوشی است.
در روزگاری که بسیاری از ایدئولوژیها رنگ باختهاند و بشر همچنان در جستجوی معنویت است، اندیشۀ مولانا میتواند پیامآور معنویت باشد و به همین خاطر سازمان فرهنگی تربیتی ملل متحد یا یونسکو سال ۲۰۰۷ را به عنوان سال مولانا نامگذاری کرد.
یادمان باشد که یونسکو بیش از هر مفهوم دیگر برای تساهل و تسامح و پیوند فرهنگی میکوشد و مولانا حاوی چنین ارزشهایی است.
مولانا یکی از نمادهای عرفان ایرانی است و عرفان، ویژگی فرهنگ و ادبیات ما و متمایز کننده با دیگر مسلمانان. ایرانی، مسلمان شد اما عرب نشد و اگر فرم و پوسته (زبان) را حفظ کرد مولانا مغز و محتوا (نگاه عرفانی) را در این قالب ریخت.
چه این گزاره را بپذیریم که او متأثر از «محیالدین ابنعربی» بوده و چه مولانای روم را مرتبط با اندیشههای او بدانیم، باز مولاناست که روح اندیشه ایرانی و خدای مهر را بازمیتاباند.
مشهورترین سخن ابنعربی که متفکران اسلامی با قرائتهای دیگر را به چالش کشید، این بود که پرسید: رحمت خداوند بیمنتهاست یا نهایت دارد؟
پاسخ دادند: بینهایت است. پس پاسخ داد: اگر اقیانوس رحمت خداوندی بیمنتهاست پس غضب و کیفر در آن جایی ندارد!
این نگاه هنرمندانه و عاشق خواندن خداوند در حالی است که واژه «عشق» در مذهب نیامده و به تعبیر حافظ «حرف عشق، در دفتر نباشد.»
مولانا چه تحت تأثیر ابنعربی و جدا از او بیش از هر سخنپرداز و اندیشهورز دیگری مفهوم «عشق» را رواج داد و مراد از این عشق همان است که در سخن ابنعربی آمد تا پارهای اختصاصات فرهنگ ایرانی وارد نگاه اسلامی شود و آن عشق در کلام مولانا موج میزند از این نگاه ناشی میشود و در سخن حافظ به شکل دیگری به اوج میرسد.
رقابت واقعی یا القایی شریعت با طریقت موجبات حساسیتهایی نسبت به پارهای اشعار مولانا شده اما شعر و سخن او چنان در روح ایرانیان نشسته که سوءتفاهمهای بزرگ برنمیخیزد و به بهانۀ نقل و نقد اشعار او بسیار سخنها میتوان گفت و باب بحثهای مختلف را میتوان گشود و از این منظر مولانا و در این زمینه مثنوی معنوی یک فرصت بینظیر است و چه بسیار بحثهای تازه که تنها با یک بیت مثنوی درگرفته است.
در این که شماری از فقها و روحانیون نظر مثبتی به مولانا ندارند و حتی ممکن است برخی تکفیر کنند،
تردیدی نیست ولی خوشبختانه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران از علاقهمندان ابنعربی بودهاند و در نامه به گورباچف به صراحت از او نام برده و با لفظ «بزرگوار» یاد کرده و وقتی دربارۀ ابنعربی چنین گفته که حساسیت برانگیزتر بوده، جای تکفیر رسمی و حکومتی برای مولانا باقی نمانده است.
با این که مولانا را به عنوان شاعری ایرانی میشناسیم اما هم افغانستان و هم ترکیه او را متعلق به خود میدانند؛ اولی با استناد به زادگاه او بلخ و دومی چشم فروبستن در آسیای صغیر و مدفون بودن در قونیه و پیشنهاددهندۀ سال ۲۰۰۷ هم گویا ترکیه بوده است.
بهرهبرداری گردشگری را هم ترکیه به عمل میآورد و در ایران تنها یادهای مناسبتی را شاهدیم. درست است که نگاه اقتصادی و توریستی به مولانا در ترکیه تصویر او را گاه خدشهدار میکند و تنزل میدهد اما میتوان به شکلی دیگر به مزار منتسب به شمس – مراد واقعی یا پنداری مولانا – در خوی هم بیشتر پرداخت و به جاذبههای آن افزود و برنامههایی متناسب تدارک دید.
اگر هر سال مولانا مولانا کنیم ولی بچههای ما نتوانند چند بیت شعر سادۀ مثنوی معنوی را درست و روشن بخوانند، فایدهای ندارد.
با همۀ جبههگیریها علیه حفظ کردن اشعار اگر دانشآموزان در مقاطع مختلف درسی اشعاری از مثنوی را از بر کنند، جای دوری نمیرود. مگر میشود پارسی زبان باشیم و نتوانیم این اشعار را از بر بخوانیم:
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جداییها شکایت میکند
از نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند….
هم لحن و آوا زیباست و هم به لحاظ خاستگاه اندیشه و نظریه «وحدت وجود».
برای این که این مطلب کاملا متفاوت باشد خاصه با مقالاتی که از مونتاژ تکهتکه نوشتههای منتشره در تارنماها و فضای مجازی ساخته و پرداخته میشود
این نکته را اضافه میکنم که قرار بود در تهران و در شمال پارک سیدجمالالدین اسدآبادی در یوسف آباد «مرکز مولانا» ساخته شود.
این پروژه اما منتفی شد چون توسعه پارک پس از الحاق دو باغ خریداری و مصادره شده به آن منتفی شد و حالا دارند در آن ساختوساز دیگری میکنند و شاید دست آخر نام آن برج یا پاساژ را بگذارند مولانا!»
مقاله ای درمورد مولانا
از عشقی که شعر مولانا را زنده نگه داشته تا قدرتی که این شاعر به بانوی اندیشمند آلمانی داده تا داروخانه «مثنوی» که چاره اندوههای انسانهاست؛ اینها فقط اشارههایی گذرا به جایگاه مولانا در دنیای امروز است.
تقویم، هشتم مهرماه هر سال را بهعنوان روز بزرگداشت مولانا معرفی میکند تا به این بهانه زمانی را به یادکرد این شاعر و تامل کردن درباره آثار او اختصاص دهیم.
در سراسر جهان کتابهای زیادی درباره مولانا و آثار او نوشته و منتشر شده است. سرودههای مولانا جلالالدین محمد بلخی هر سال بیش از سال قبل به گوش جهان میرسد تا از کلمن بارکس آمریکایی گرفته تا آنهماری شیمل آلمانی و رینولد نیکلسون انگلیسی برای ترجمه آثار مولانا و شرح و تفسیر آنها سر برآورند.
مولانا، عشق و دیگر هیچ
لی بریکتی، مدیر اجرایی خانه شاعران و حامی مالی کتابخانه ملی آمریکا که برنامههای بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا را در سال ۲۰۰۷ پیگیری میکرد، میگوید «آنچه سبب شده در طول زمان، مکان و فرهنگهای مختلف شعر مولانا به شعری زنده تبدیل شود، همان چیزی است که انسان امروزی دنبالش است؛ عشق».
آثار مولوی به من قدرت داد
آنهماری شیمل، استاد برجسته عرفان اسلامی و مولویپژوه آلمانی درباره مولانا نوشته است: «من معتقدم که آثار مولانا جلالالدین رومی میتواند ما را به راه رهایی رهنمون شده به سرچشمههای حقیقت هدایت کند.
تاریخ حقیقت سادهای را به ما میآموزد و آن این است که اگر به اصول معنوی و انسانی تکیه داشته باشیم، میتوانیم از دشواریها و مضایق آن بگذریم.
وقتی در دانشگاه بودم، جنگ آغاز شده بود و در آن شرایط سخت، آثار مولوی به من قدرت داد تا بر یأسی که روح مرا آشفته کرده بود چیره شوم.
مولانا جلالالدین رومی مردی است که حتی در شرایط بسیار سخت و تیره هرگز ناامید نمیشود و از درون مصیبتها و فجایع، عناصر امید و خوشبینی را بیرون میکشد، دنیا را نکوهش میکند ولی از این مرز فراتر میرود و به راه رهایی اشاره میکند.»
این بخشی از مقدمه کتاب «شکوه شمس»، نخستین اثر از آثار آنهماری شیمل بانوی اندیشمند آلمانی است که به زبان فارسی منتشر شده. «شکوه شمس» که عموما با ترجمه حسن لاهوتی به دست مخاطبان فارسیزبان رسیده در چهار بخش: زمینه تاریخی، خیالبندی مولوی، الهیات مولوی و نفوذ مولوی در شرق و غرب تدوین شده است.
حسن لاهوتی در گفتوگویی با کتاب ماه ادبیات و فلسفه گفته است: «شیمل به هر علتی که از نظر روانی باید تجزیه و تحلیل کنیم، به جایی رسیده بود که دائم روزگارش را با مولوی و افکار مولوی میگذراند.
اگر چه کسی بر زبان نیاورد ولی در کلماتش پیداست که عاشق مولوی بود. در همین انجمن حکمت و فلسفه در جمعی سخنرانی میکرد؛ در این سخنرانی گفت من عاشق مولانا هستم.
این است که دیدگاه شیمل به مولوی دیدگاه عاشق به معشوق است. شیمل در کتاب «شکوه شمس» میخواست سیر اندیشه مولانا را نشان بدهد، منتها نوع کاری که شیمل میکند با کار بسیاری دیگر از محققان فرق دارد.
یک قسمت از کتاب «شکوه شمس» جنبه تاریخی و بررسی تقویمی از زندگی مولانا و شمس دارد و سلاطینی که در آن عصر زندگی میکردند و قسمت عمده کتاب راجع به صور خیالی است که مولانا چه در «دیوان شمس» و چه در «مثنوی» حتی در «فیه ما فیه» به کار میگیرد. شیمل همه این مسائل را با جزئینگری بررسی کرده است.»
داروخانه «مثنوی»
محمدجعفر مصفا در کتاب «با پیر بلخ» خود نوشته است: «مولوی تمام توان خود را به کار گرفته است تا بلکه به طریقی ما را بیدار کند و به حرکت وادارد.
گاهی فریاد میزند؛ گاهی التماس میکند؛ گاهی دعا میکند؛ گاهی اندرز میدهد؛ گاهی حتی ناسزا میگوید تا شاید ما را از این خواب سنگین، از خواب مرگ بیدار کند و متوجه وخامت مساله خانمانسوز «نفس» گرداند.»
به طور کلی مصفا به بررسی گوشهای از افکار بلند جلالالدین محمد بلخی میپردازد و با اشاره به ابیات و داستانهای مثنوی، سعی در تبیین پایههای فکری مولانا دارد.
او که معتقد است درمان تمامی دردها و دغدغههای ذهنی انسان در داروخانه «مثنوی» نهفته است، از ما میخواهد به پای سخنان وحیگونه مولانا بنشینیم و چاره یکایک اندوههایمان را در کلام او جستوجو کنیم.
مولانا و زندگی امروز ما
توفیق سبحانی، مولویپژوه و نویسنده کتاب «زندگینامه مولانا جلالالدین بلخی» و چند اثر دیگر درباره این شاعر، در پاسخ به اینکه در میان این تعداد آثار درباره مولانا چه خلائی وجود دارد که نویسندگان میتوانند به آن بپردازند
میگوید: «باید به این توجه کرد که بین اشعار و مفاهیمی که مولانا دارد، کدام یک امروز به درد وضع موجود ما میخورد و آنها را در یک نوشته یا مقاله بیاورند. اینکه ما بخواهیم بخوانیم «بشنو از نی چون حکایت میکند» و به به بگوییم و ندانیم فایده آن در زندگیمان چیست و به چه دردمان میخورد، فایدهای ندارد.»
او میافزاید: «هر ۲۶هزار بیت مولانا مثل دانههای مروارید، ارزشمند است و باید آنها را حفظ کرد، اما این مرواریدها همه یک ارزش را ندارند؛ برای همین باید دانست آنچه بهدرد زندگی امروز و جامعه امروز ما میخورد چیست.»
توفیق سبحانی درباره ترجمه کتاب «مولویه پس از مولانا» نیز میگوید: «ابتدا زندگینامه مولانا را که توسط استاد فروزانفر نوشته شده بود خواندم،
اما وقتی به ترکیه رفتم و چاپ اول «مولویه پس از مولانا» را که به زبان ترکی و توسط عبدالباقی گولپینارلی نوشته شده بود با تلاش بسیار پیدا کردم و خواندم متوجه شدم آنچه در این کتاب وجود دارد در کتاب استاد فروزانفر نیست.
روزهای سهشنبه، عبدالباقی به کتابخانه سلیمانیه ترکیه میآمد؛ پیش او رفتم تا بتوانم با استفاده از چاپ سوم این کتاب آن را به فارسی ترجمه کنم، اما عبدالباقی به دلیل یادداشتهایی که در این کتاب داشت آن را به من نداد، اما در نهایت از میان کهنهفروشیها یک نسخه از آن را که هنوز دارم پیدا کردم و توانستم «مولویه بعد از مولانا» را به فارسی منتشر کنم.»
مولانا در داستان
اما به جز کتابهای پژوهشی و علمی، نوشتن از مولانا به ادبیات داستانی هم راه یافته است. این روزها نام کتاب «ملت عشق»
بسیار شنیده میشود و علاوه بر قفسههای کتابفروشیها به دستفروشیهای کنار خیابان هم راه یافته است. این کتاب پرفروش الیف شافاک هم یکی از کتابهایی است که درباره مولوی به تحریر درآمده.
«ملت عشق» با دو روایت موازی پیش میرود؛ روایت معاصر آن مربوط به زنی متاهل، یهودی، خانهدار و غمگین به اسم الا است که در نورث همپتون ماساچوست زندگی میکند.
الا برای یک انتشاراتی شروع به کار میکند و به تازگی کتابی به اسم «کفر شیرین» نوشته نویسندهای به اسم عزیز زاها را به او دادهاند تا بخواند. او از طریق همین کتاب با تصوف آشنا و زندگیاش دچار تحول میشود.
«کفر شیرین» روایت دوم این رمان، داستانی مربوط به قرن سیزدهم است، که داستان درویش فارس اهل تصوفی به نام شمس تبریزی و رابطه الهامبخش او با رومی بزرگترین شاعر طریقت تصوف را روایت میکند و نهایتا رومی از طریق عشقش به شمس متحول میشود و همین عشق منشأ الهامی برای نوشتن «مثنوی» میشود.
میرجلالالدین کزازی درباره «ملت عشق» گفته است: این کتاب از آن روی برای من دلپذیر است که زمینه آن با فرهنگ و ادب ایران پیوند دارد. کتاب داستانی است بلند یا به سخن دیگر دو داستان است که در هم تنیده شدهاند.
***
«مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب» از فرانکلین لوئیس، «قصه قصهها» و «باغ سبز» از محمدعلی موحد، «سروش قونیه» از عبدالکریم سروش و سایر کتابهایی که به قلم نویسندگان ایرانی یا خارجی به رشته تحریر درآمده همگی تلاشهایی بودهاند برای شناخت و حفظ آثار مولانا و انتقال افکار او.
محمدعلی موحد که سال گذشته تصحیح «مثنوی» مولانا را منتشر کرده است در سال ۲۰۰۷ در حاشیه برنامه بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا گفته است: «مولانا متاع قابل مصادره نیست. مولانا فراتر از این حرف هاست.
او همانقدر که به ما ارتباط دارد، به همه جهان ارتباط دارد.» جهان شیفته مولاناست؛ مولانایی که شعرش فارسی است، آرامگاهش در قونیه است و او را به بلخی و رومی میشناسند.
ارائه شده توسط : حسین ایزدی
در وب سایت : جم نما
به نظرتان بیشتر چه محتوای در جــم نـما منتشر شود؟