تعداد نظرات
0 دیدگاه
تعداد لایک
5 پسندیدن
تاریخ انتشار
یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
بازدید
198 نفر
الدَّرْسُ الثَّالِثُ جِسْرُ الصَّدَاقَةِ
پل دوستی
مترادف:
أدْخُلْ (داخل شو) ≠أُخْرُج (خارج شو)
اکبر (بزرگتر)≠ أَصغَر (کوچکتر)
دنیا (دنیا) ≠آخِرَة (آخرت)
رکب (سوار شد)≠ نَزَلَ (پیاده شد)
سَتَرَ پنهان (کرد) ≠کشف (آشکار کرد)
متضاد:
صدق (راستی)≠ کذب (دروغ)
عَجَزَ (ناتوان شد ≠قَدَرَ (توانست)
عَدُوّ (دشمن) ≠صدیق (دوست)
مَحْرُون (غمگین) ≠مشرور (خوشحال)
وقوف (ایستادن) ≠ جُلوس (نشستن)
ترجمه متن:
کانَ حمیدٌ وَ سعیدٌ أَخَوَینِ. هُما کانا فی مَزْرَعَهِ قَمْحٍ؛ فی أَحَدِ الْأَیّامِ وَقَعَتْ عَداوَهٌ بَیْنَهُما وَ غَضِبَ الْأَخُ الْأَکْبَرُ «حَمیدٌ» عَلَی الْأَخِ الْأَصْغَرِ «سَعیدٍ» وَ قالَ لَهُ:
معنی:حمید و سعید دو برادر بودند؛آنها در یک مزرعه گندم بودند در یکی از روزها بین آن دو دشمنی افتاد و برادر بزرگتر «حمید» به برادر کوچکتر «سعید» خشم شد و به او گفت:
[أَخَوَينِ: مثنّى مذكّر/ غَضِبَ : فعل ماضی مفرد مذکر غایب / كانَ : فعل ماضی مفرد مذکر غایب / کانا: فعل ماضی مثنی مذکر غایب ]
«اُخْرُجْ مِنْ مَزرَعَتی.»
معنی:«از مزرعه من بیرون برو »
[اُخْرُجْ فعل امر مفرد مذکر مخاطب]
وَ قالَتْ زَوجَهُ حمیدٍ لِزَوجَهِ سعیدٍ: «اُخْرُجی مِنْ بَیتِنا.»
معنی:و همسر حمید به همسر سعید گفت: «از خانهما بیرون برو»
[قالَتْ: فعل ماضی مفرد مؤنّث غايب / أخْرُجي: فعل امر مفرد مؤنث مخاطب]
فی صَباحِ أَحَدِ الْأَیّامِ طَرَقَ رَجُلٌ بابَ بَیْتِ حمیدٍ؛ عِنْدَما فَتَحَ حمیدٌ بابَ الْبَیتِ؛ شاهَدَ نَجّاراًً؛ فَسَأَلَهُ:
معنی: در صبح یکی از روزها مردی در خانهٔ حمید را زد، وقتی که حمید در خانه را باز کرد، نجاری را دید و از او سوال کرد:
[طَرَقَ ، فَتَحَ: فعل ماضی مفرد مذکر غایب]
«ماذا تَطْلُبُ مِنّی؟»
معنی: «از من چه میخواهی؟»
[تَطْلُبُ : فعل مضارع مفرد مذکر مخاطب / مني: مِنْ + ي]
أَجابَ النَّجّارُُ: «أَبْحَثُ عَنْ عَمَلٍ؛ هَل عِنْدَکَ عَمَلٌ؟»
معنی:نجار جواب داد: «دنبال کاری میگردم، آیا کاری داری؟»
[أَبْحَثُ : فعل مضارع متكلّم وحده]
فَقالَ حمیدٌ: «بِالتَّأکید؛ عِندی مُشکِلَهٌ وَ حَلُّها بِیَدِکَ.»
معنی: حمید گفت: «البته؛ مشکلی دارم و حل آن در دست توست.»
[«عنده» به همراه اسم یا ضمیر در ابتدای جمله معنی «داشتن» می دهد. ]
قالَ النَّجّارُ: «ما هیَ مُشکِلَتُکَ؟» أَجابَ حمیدٌ: «ذٰلِکَ بَیتُ جاری؛ هوَ أَخی وَ عَدوّی؛
معنی:نجار گفت: «مشکلت چیست؟» حمید جواب داد: «آن خانه همسایه من است؛ او برادرم و دشمنم است؛ »
اُنْظُرْ إِلَی ذٰلِکَ النَّهْرِ؛ هوَ قَسَّمَ الْمَزرَعَهََ إِلَی نِصفَینِ بِذٰلِکَ النَّهرِ؛
معنی: به آن رود نگاه کن؛او مزرعه را با آن رودخانه به دو نیم تقسیم کرده است؛
[ انظر: فعل امر مفرد مذکر مخاطب]
إِنَّهُ حَفَرَ النَّهْرَ لِأَنَّهُ غَضْبانُ عَلَیَّ. عِندی أَخْشابٌ کَثیرَهٌ فِی الْمَخْزَنِ؛ رَجاءً، اِصْنَعْ جِداراً خَشَبیَّاً بَینَنا.»
معنی: زیرا او بر من خشمگین است. من چوبهای زیادی ش در انبار دارم؛ لطفاً دیواری چوبی میان ما بساز.»
[حَفَرَ: فعل ماضی مفرد مذکر غایب / أخشاب + خشب / إصنع: فعل امر مفرد مذکر مخاطب]
ثُمَّ قالَ لِلنَّجّارِِ: «أَنا أَذْهَبُ إلَی السّوقِ وَ أَرجِعُ مَساءً.»
معنی:سپس به نجار گفت: «من به بازار میروم و بعد از ظهر بر میگردم.»
[اذهب ،ارجع: فعل مضارع متكلم وحده]
عِنْدَما رَجَعَ حمیدٌ إِلَی مَزرَعَتِهِ مَساءً تَعَجَّبَ کَثیراً؛ النَّجّارُ ما صَنَعَ جِداراً؛ بَلْ صَنَعَ جِسْرا عَلَی النَّهْرِ؛ فَغَضِبَ حمیدٌ وَ قالَ لِلنَّجّارِ: «ماذا فَعَلْتَ؟! لِمَ صَنَعْتَ جِسْراً؟!»
معنی: وقتی که حمید بعد از ظهر به مزرعهاش برگشت بسیار تعجب کرد، نجار دیواری نساخت؛ بلکه پلی روی رودخانه ساخت؛ سپس حمید خشمگین شد و به نجار گفت: «چه کرده ای؟! چرا پل ساختی؟!»
[ما صنع :فعل ماضی منفی مفرد مذکر غایب /فَعَلْتَ، صَنَعْتَ: فعل ماضی مفرد مذکر مخاطب]
فی هذا الْوَقتِ وَصَلَ سعیدٌ وَ شاهَدَ جِسْراً فَحَسِبَ أَنَّ حمیداً أَمَرَ بِصُنْعِ الْجِسْرِ؛ فَعَبَرَ الْجِسْرَ وَ بَدَأَ بِالْبُکاءِ وَ قَبَّلَ أَخاهُ وَ اعْتَذَرَ؛
معنی:در این هنگام، سعید رسید و پلی را دید و گمان کرد که حمید دستور ساختن پل را داده است؛ پس از پل عبور کرد و شروع به گریه کرد و برادرش را بوسید و معذرت خواست.
[وصل ،حسب، آمر: فعل ماضی مفرد مذکر غایب/عَبَرَ: فعل ماضی مفرد مذکر غایب ]
ذَهَبَ حمیدٌ إلَی النَّجّارِ وَ شَکَرَہُ وَ قالَ: «أنتَ ضَیفی لِثَلاثَهِ أَیّامٍ»
معنی:حمید به طرف نجار رفت و از او تشکر کرد و گفت: «تو برای سه روز میهمان من هستی.»
[شکر :فعل ماضی مفرد مذکر غایب]
اِعْتَذَرَ النَّجّارُ وَ قالَ: «جُسورٌ کَثیرَهٌ باقیَهٌ؛ عَلَیَّ الذَّهابُ لِصُنْعِها.»
معنی: نجار عذرخواهی کرد و گفت: «پلهای زیادی مانده است، باید برای ساختن آنها بروم.»
اِثْنانِ لا یَنْظُرُ اللهُ إِلَیْهِما: قاطِعُ الرَّحِمِ وَ جارُ السّوءِِ.
معنی: «خداوند به دوکس نگاه نمیکند؛ برنده پیوند خویشان وهمسایه بد.»سخن پیامبر خدا(ص)
[اثنان :مثنّى مذكّر / لا يَنْظُرُ: فعل مضارع منفی مفرد مذکر غایب ]
ترجمه متن صفحه 40 درس سوم عربی نهم
ارائه شده توسط : کاربر پایه ی نهم
در وب سایت : جم نما
به نظرتان بیشتر چه محتوای در جــم نـما منتشر شود؟