تعداد نظرات
1 دیدگاه
تعداد لایک
5 پسندیدن
تاریخ انتشار
شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰
بازدید
2,048 نفر
معنی بیت سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد گرگ زاده عاقبت گرگ شود گر چه با ادمی بزرگ شود را از سایت نکس درجه دریافت کنید.
معنی بیت سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد صفحه 59 تفکر و سبک زندگی هفتم
معنی حکایت تربیت صفحه ۵۹ کتاب تفکر و سبک زندگی پایه هفتم معنی بیت سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد از سایت نکس لود دریافت کنید.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم کاش بچه ها جواب رو بفرستن.
ابوالفضل ربیعی: سگ اصحاب کهف روزی چند…..پی نیکان گرفت و مردم شدانسان به هربدی وپستی باشدزمانی که بامردمان نیکوصفت نشست وبرخاست کند؛باآنهایکی شودوکارهای شایسته انجام دهدپیش خداوندمتعال و همگان هم خوب میباشد.گرگ زاده عاقبت گرگ شود…..گرچه باآدمی بزرگ شودهرانسان یاهرموجودزنده ای هرچقدرخوبی و بدی انجام داده باشدسرانجام به ذات خویش بازمی گردد.
هلیا برزگر : سگ اصحاب کهف هر چند روزی پی خوبان را گرفت و برای خود یک مردم بود معمولا گرگ زاده ها عاقبت گرگ را دارند مگر اینکه با انسان بزرگ شوند.
سید رضا سجادی : با سلام و خسته نباشید
از قول امام صادق نقل است که سگ اصحاب کهف یکی از سه حیوانی است که به بهشت برده میشود.
جواب سوالات درس حکایت تربیت تفکر هفتم
جواب فعالیت های درس حکایت تربیت تفکر هفتم شامل پاسخ سوالات گفت و گو کنید و فعالیت تکمیلی در کلاس صفحه ۵۹ و همچنین جواب فعالیت در خانه صفحه ی ۶۰ درس حکایت تربیت تفکر و سبک زندگی هفتم در این نوشتار از ساینس هاب تقدیم شما خواهد شد.
جواب سوالات درس حکایت تربیت تفکر هفتم
گفت و گو کنید صفحه 59 تفکر هفتم
هر یک از ابیات صفحهی قبل را معنا کنید.
سگِ اصحاب کهف (یارانِ غار) بر اثرِ چند روز همراهی و همنشینی با انسانهای خوب، به مقام و مرتبهی انسانی رسید.
فرزند گرگ حتی اگر با انسانها زندگی کند اما نهایتاً همان گرگ است و هیچ موقع انسان نمیشود.
فکر میکنید موضوع اصلی این دو بیت چیست؟
نظر شما دربارهی پیام هر یک از ابیات چیست؟ با کدام موافقید؟ چرا؟
من با هر دو بیت موافق هستم اما نه در هر موقعیتی، یعنی هر کدام از این ابیات میتوانند در جای خود درست باشند. هم محیط و هم وراثت تاثیرگذار هستند اما در مورد انسان علاوه بر محیط و وراثت، داشتن اراده برای شکلدهیِ هویت نیز مطرح است.
آیا نظر خود را به عنوان یک قاعدهی کلی برای همهی زمانها و مکانها و افراد ثابت می دانید؟ چرا؟
خیر، نظر من در موقعیتهای مختلف و با توجه به شرایط در هر موقعیت ممکن است متفاوت باشد زیرا هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد و ما بایستی در نظراتمان، شرایط موجود را در نظر بگیریم
جواب فعالیت های درس حکایت تربیت تفکر هفتم
فعالیت تکمیلی در کلاس صفحه ۵۹ تفکر هفتم
جملات زیر را به دو گروه درست و نادرست طبقه بندی کنید.
دربارهی پرسشهای زیر در کلاس گفت و گو کنید.
کدام یک از جملات بالا را قاطعانه میتوان گفت که درست است؟ چرا؟
در برخی جملات بالا (یعنی: انسان یا زنده است یا مرده، عدد یا زوج است یا فرد، امروز یا باران خواهد بارید یا نخواهد بارید) میتوان قاطعانه حکم داد زیرا با یک ادعای منطقی مواجه هستیم.
کدام یک از جملات بالا را قاطعانه نمیتوان گفت که درست است و دارای مراتب و درجات گوناگون است؟ توضیح دهید.
اما برخی جملات بالا (یعنی: افراد یا شجاعاند یا ترسو، مردم دنیا یا درسخوان و فهمیدهاند و یا بیسواد و نادان، اگر آنها دوست ما نیستند، دشمن ما هستند، آدمها یا فقیرند یا ثروتمند) در ظاهر درست به نظر میرسند اما در حقیقت درست نیستند. چون خیلی مواقع نمیتوان مسائل را فقط به دو دسته تقسیم کرد و نمیتوان دنیا را به صورت سیاه و سفید یا صفر و یک دید.
جواب فعالیت در خانه درس حکایت تربیت تفکر هفتم
✍ فعالیت در خانه صفحه 60 تفکر هفتم
هویت شما از چه اجزایی تشکیل شده و چگونه شکل گرفته است؟ در توضیح خود به ویژگی های زیستی بدنی، فرهنگی اجتماعی، اعتقادی، اخلاقی، عاطفی، زیبایی شناسی و … توجه کنید.
هویت ما از 2 بخش بیرونی و درونی تشکیل شده است که بخش بیرونیِ هویت شامل عوامل محیطی و بخش درونیِ هویت، شامل مشخصات فردی ما میشود.
قد و وزن، هوش، رنگ چشمها، نوع تربیت خانوادگی و… شکلدهندهی اجزای درونی هویت ما هستند. همچنین شهر محل زندگی و قوانین و آداب و رسومِ آن، دوستان، ملیت و زبان و… شکلدهندهی اجزای بیرونی هویت ما میباشند.
محیط وراثت و اراده شما چگونه در شکل گیری هویت و سبک زندگیتان تأثیر دارد؟
درست است که محیط و وراثت مثلِ هوش، نوع پوشش، ثروت، امکانات محل زندگی و… در شکلگیری هویت و سبک زندگی ما تأثیرگذارگذار هستند اما اراده هم بسیار تعیینکننده است و افراد بیاراده، شدیداً تحت تأثیر عوامل هستند و هر طرف که باد بوَرزد حرکت میکنند ولی برعکس افراد مُصَمّم و با اراده، خودشان مسیر زندگی خودشان را کنترل میکنند و علاوه بر خودشان، بر جامعه نیز تأثیر میگذارند.
حکایت «عاقبت، گرگ زاده گرگ شود»
گروهی دزد غارتگر بر سر کوهی، در کمینگاهی به سر می بردند و سر راه غافله ها را گرفته و به قتل و غارت می پرداختند و موجب ناامنی شده بودند. مردم از آنها ترس داشتند و نیروهای ارتش شاه نیز نمی توانستند بر آنها دست یابند، زیرا در پناهگاهی استوار در قله کوهی بلند کمین کرده بودند، و کسی را جرأت رفتن به آنجا نبود.
فرماندهان اندیشمند کشور، برای مشورت به گرد هم نشستند و درباره دستیابی بر آن دزدان گردنه به مشورت پرداختند و گفتند: هر چه زودتر باید از گروه دزدان جلوگیری گردد و گر نه آنها پایدارتر شده و دیگر نمی توان در مقابلشان مقاومت کرد.
درختی که اکنون گرفته است پای به نیروی مردی برآید ز جای
و گر همچنان روزگاری هلی به گردونش از بیخ بر نگسلی
سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
سرانجام چنین تصمیم گرفتند که یک نفر از نگهبانان با جاسوسی به جستجوی دزدان بپردازد و اخبار آنها را گزارش کند و هر گاه آنان از کمینگاه خود بیرون آمدند، همان گروهی از دلاورمردان جنگ دیده و جنگ آزموده را به سراغ آنها بفرستند... همین طرح اجرا شد، گروه دزدان شبانگاه از کمینگاه خود خارج شدند، جستجوگر، بیرون رفتن آنها را گزارش داد، دلاورمردان ورزیده بیدرنگ خود را تا نزدیک کمینگاه دزدان که شکافی در کنار قله کوه بود رساندند و در آنجا خود را مخفی نمودند و به انتظار دزدان آماده شدند، طولی نکشید که گروهی از دزدان به کمینگاه خود باز گشتند و آنچه را غارت کرده بودند بر زمین نهادند، لباس رو و اسلحه های خود را در آوردند و در کناری گذاشتند، به قدری خسته و کوفته شده بودند که خواب آنها را فرا گرفت، همین که مقداری از شب گذشت و هوا کاملا تاریک گردید:
قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد
دلاورمردان از کمین بر جهیدند و خود را به آن دزدان از همه جا بی خبر رسانده و دست یکایک آنها را بر شانه خود بستند و صبح همه آنها را دست بسته نزد شاه آوردند. شاه اشاره کرد که همه را اعدام کنید.
اتفاقا در میان آن دزدان، جوانی نورسیده و تازه به دوان رسیده وجود داشت، یکی از وزیران شاه، تخت شاه را بوسید و به وساطت پرداخت و گفت: (این پسر هنوز از باغ زندگی گلی نچیده و از بهار جوانی بهره ای نبرده، کرم و بزرگواری فرما و بر من منت بگذار و این جوان را آزاد کن.)
شاه از این پیشنهاد خشمگین شد و سخن آن وزیر را نپذیرفت و گفت:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است
بهتر این است که نسل این دزدان قطع و ریشه کن شود و همه آنها را نابود کردند، چرا که شعله آتش را فرو نشاندن ولی پاره آتش رخشنده را نگه داشتن و مار افعی را کشتن و بچه او را نگه داشتن از خرد به دور است و هرگز خردمندان چنین نمی کنند:
ابر اگر آب زندگی بارد هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرومایه روزگار مبر کز نی بوریا شکر نخوری
وزیر، سخن شاه را خواه ناخواه پسندید و آفرین گفت و عرض کرد: رای شاه عین حقیقت است، چرا که همنشینی با آن دزدان، روح و روان این جوان را دگرگون کرده و همانند آنها نموده است. ولی، ولی امید آن را دارم که اگر او مدتی با نیکان همنشین گردد، تحت تأثیر تربیت ایشان قرار می گیرد و دارای خوی خردمندان شود، زیرا او هنوز نوجوان است و روح ظلم و تجاوز در نهاد او ریشه ندوانده است و در حدیث هم آمده:
کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه.
هر فرزندی بر اساس فطرت پاک زاده می شود، ولی پدر و مادر او، او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می سازند.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد
گروهی از درباریان نیز سخن وزیر را تأکید کردند و در مورد آن جوان شفاعت نمودند. ناچار شاه آن جوان را آزاد کرد و گفت: (بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم)
دانی که چه گفت زال با رستم گرد دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسی، که آب سرچشمه خرد چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد
کوتاه سخن آنکه: آن نوجوان را با ناز و نعمت بزرگ کردند و استادان تربیت را برای او گماشتند و آداب زندگی و شیوه گفتگو و خدمت شاهان را به او آموختند، به طوری که به نظر همه، مورد پسند گردید. وزیر نزد شاه از وصف آن جوان می گفت و اظهار می کرد که دست تربیت عاقلان در او اثر کرده و خوی زشت او را عوض نموده است، ولی شاه سخن وزیر را نپذیرفت و در حالی که لبخند بر چهره داشت گفت:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود
حدود دو سال از این ماجرا گذشت. گروهی از اوباش و افراد فرومایه با آن جوان رابطه برقرار کردند و با او محرمانه عهد و پیمان بستند که در فرصت مناسب، وزیر و دو پسرش را بکشد. او نیز در فرصت مناسب (با کمال ناجوانمردی) وزیر و دو پسرش را کشت و مال فراوانی برداشت و خود را به کمینگاه دزدان در شکاف بالای کوه رسانید و به جای پدر نشست.
شاه با شنیدن این خبر، انگشت حیرت به دندان گزید و گفت:
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی؟ ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس
زمین شوره سنبل بر نیاورد در او تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است که بد کردن بجای نیکمردان
ارائه شده توسط : حسین ایزدی
در وب سایت : جم نما
به نظرتان بیشتر چه محتوای در جــم نـما منتشر شود؟