سیستان یا زَرَنگ یا نیمروز یکی از سرزمینهای ایران بزرگ است که در ایران قرار دارد. در دورههایی، رُخَج (به مرکزیت قندهار) و زابُلِستان (به مرکزیت غزنی) نیز جزء سیستان به شمار میرفتهاند و حتی زابلستان و سیستان به صورت هممعنی بهکار میرفتهاند. نام
نام کهن این سرزمین زَرَنگ بود. مهاجرت سَکاها به این منطقه (از جلگهٔ رود هلمند تا جلگهٔ هامون) و تشکیل دولت هندوسکایی در آنجا بود که سبب تغییر نام آن به ( سَکِستان و سَجِستان) و سرانجام سیستان شد. مناطق سیستان
شهرهای مهم سیستان کهن زَرَنگ (زَرَنج)، «شهرِ سیستان» و بُست بودهاند. ویرانههای زرنگ احتمالاً در نادعلی در شمال شهر کنونی زرنج، مرکز ولایت نیمروز افغانستان، جای دارد. ویرانههای بُست نیز در شمال غربی لشکرگاه، مرکز ولایت هلمند افغانستان، قرار دارد. همچنین، باید دانست که در زمان امیر صفاری، خلف بن احمد، در سدهٔ چهارم هجری، مرکز سیستان از زرنج به شهرِ سیستان (ملقب به دار الزُهّاد) منتقل شد که ویرانههای شهرِ سیستان در منطقهٔ «زاهدان کهنه» قرار دارد. پیش از این انتقال گهگاه، به زرنج نیز، شهرِ سیستان گفته میشد.[۲]
منطقهٔ سیستان در ایران کنونی شامل شهرستانهای زابل، زَهَک، نیمروز، هامون و هیرمند در استان سیستان و بلوچستان و شهرستان نهبندان در استان خراسان جنوبی اند.[۳][۴][۵]از طوایف بزرگ سیستان میتوان به طایفه پودینه ( ادیمی -زابل شمال شهر-شهرک علی اکبر-هیرمندمیانکنگی-زهک ده پودینه و ده نارویی) ، طایفه نوری ( زابل ) طایفه میر(زهک) ، شهرکی(زهک) ،سارانی(هیرمند)، رخشانی (هیرمند) ، بارانی (هیرمند) ،کیخا (هامون)،صیاد(هامون،ادیمی) اشاره کرد جغرافیا
سیستان در شرق ایران و در شمال استان سیستان و بلوچستان در دشت پست و همواری در ۳۰ درجه و ۱۸ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۰ دقیقه عرض شمالی و ۶۱ درجه و ۱۰ دقیقه تا ۶۱ درجه و ۵۰ دقیقه طول شرقی، نسبت به نیمروز گرینویچ قرار دارد. از شمال به استان خراسان جنوبی، از جنوب به زابل، از شرق به کشور های پاکستان و افغانستان و از غرب به بیابان لوت محدود است. در ضمن مساحت زابل، زهک، هیرمند، هامون و نیمروز ۵۲۱۳۱ کیلومتر مربع است که ۵۵۶۰ کیلومتر مربع آن را دریاچه هامون و اراضی مشرف به دریاچه هامون تشکیل میدهد.[۴][۶]
رودخانهٔ هیرمند در استان سیستان و بلوچستان بارها تغییر مسیر داده و دلتای جدیدی ایجاد کرده است. به همین دلیل هم در گوشه و کنار این منطقه آثار حیات انسانی و خرابههای باقیماندهٔ باستانی دیده میشوند که توسط سیلاب یا تغییر مسیر آب متروک شدهاند و مردم آنجا را ترک گفتهاند.
سیستان دارای آب فراوان و خاک آبرفتی و از مناطق بسیار حاصلخیز ایران بود. فاصلهٔ شهرستان زابل با شهر زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان ۲۰۵ کیلومتر است.[۷] در دورههای اخیر به علت خشکسالیهای پیدرپی حجم آب بسیار پایین آمده و دریاچهٔ هامون کاملاً خشکیده است و هزاران تن از سیستانیان مهاجرت کردهاند. به باور کارشناسان بنیاد نیمروز، حدود یک میلیون تن از سیستانیها در استان گلستان سکونت دارند.[۸][۹] آبها
آب بیش از ۳۰۰ روستای سیستان از گودالهایی طبیعی که از آب رود هیرمند تغذیه میشوند، تأمین میشود که در سالهای اخیر به دلیل اختصاص نیافتن حقآبهٔ ایران از سوی کشور افغانستان، میزان آب این گودالها که به «چاهِ نیمه» مشهورند، بسیار کاهش یافته و حتی برخی از این گودالها کاملاً خشکیدهاند و بیش از نیممیلیون تن از ساکنان سیستان در خطر بیآبی اند. دریاچهٔ هامون
سومین دریاچه بزرگ ایران پس از دریاچه مازندران و دریاچه ارومیه، هفتمین تالاب بینالمللی جهان و یکی از ذخیرهگاههای زیستکره در ایران است. دریاچه و تالاب هامون در استان سیستان و بلوچستان واقع شدهاند. این دریاچه از سه دریاچه کوچک به نامهای هامون پوزک، هامون سابوری و هامون هیرمند تشکیل شدهاست که در زمان فراوانی آب به هم میپیوندند و دریاچه هامون را تشکیل میدهند. رودخانه هیرمند شریان اصلی ورود به هامون و رودخانههای خاشرود، فراه، هاروترود، شوررود، حسینآباد و نهبندان به هامون میریزند.
وسعت دریاچه هامون در زمان پرآبی ۵۶۶۰ کیلومتر مربع است که از این مقدار ۳۸۲۰ کیلومتر مربع متعلق به ایران و بقیه متعلق به افغانستان است. با این اوصاف، بقای دریاچهٔ هامون وابسته به رودخانه هیرمند است و این وابستگی باعث شده تا هرگونه نوسانات در میزان آب آن، مشکلاتی را برای کل اکوسیستم به وجود آورد. زمینشناسی
سیستان از منظر زمینشناسی یک دشت آبرفتی هموار و نسبتاً مسطح از رسوبات رودخانهای است. کف رسوبات از سنگهای کرتاسه و کنگلومرای اواخر دوره ترشیاری شکل گرفتهاست.
بر روی گدازههای مارن قرمز دوره ترشیاری، برجستگی بازالتی سیستان به نام کوه خواجه مشاهده میشود. چاهنیمههای سیستان هم حاصل فعالیت دوره کواترنری است. جلگه سیستان از غرب به رشته کوههایی محدود میشود که از فلیشهای کرتاسه و رسوبات تبخیری و آهکهای الیگوسن و سازنده پلیوسن تشکیل شده و در ضلع جنوبی رشته کوههای فوق، سنگهای متامورفیک مشاهده میشود.[۱۰] تاریخ و ادبیات محدوده سیستان در دوران خلفای عباسی مرزهای سیستان معاصر با آل مظفر (محدوده ملوک نیمروز) سیستان در پادشاهی صفویه
سیستان در اساطیر ایران و آئین زرتشت، اهمیت بسزایی دارد. در داستانهای قدیم ایرانی، زابلستان از این جهت واجد شهرت و اهمیت است که موطن زال، پدر رستم، پهلوان نامدار ایران باستان میباشد. در یک متن پهلوی به نام شهرهای ایران، ساخت سیستان و بنای آتشکده کرکویه، به افراسیاب تورانی نسبت داده شدهاست.[۱۱]
مورخین قدیم یونان، سرزمین واقع در مسیر سفلای هیرمند را درانگیانا میخواندند که ضبطهای دیگرش زرنگای و سرنگای میباشد. از این منطقه در کتیبههای داریوش اول در بیستون و تخت جمشید، تحت عنوان زرنک یاد شدهاست.[۱۲]
سیستانی ها آمیخته ای از اقوام سکایی هستند که با ورود آخرین دسته از آریایی ها در حدود سال 2500 ق.م. که سکه نامیده می شدند و از شمال فلات ایران به طرف مرکز ایران و سپس به طرف غرب راه پیمودند تا به ایالت زرنک (زابلستان) و کناره های دریاچه زره (هیرمند) رسیدند و نام زرنک به واسطه ورود سکاها به سکستان تبدیل گردید و عربها به آنجا سجستان می گفتند و بالاخره به سیستان تغییر نام یافت که امروزه به همین نام خوانده و شناخته میشود.
در سال ۷۵۸ هجری شمسی، تیمور با لشکریان خود در جلو حصار سیستان ظاهر شد و قلعه آن را با خاک یکسان نمود. پس از مقاومت مردم، تیمور اهالی سیستان را مورد قتلعام قرار داد.[۱۳]
در سایه ظهور حکومت صفویه، سیستان مجدداً جان گرفت و مدنیتی به هم زد.[۱۴]
در قرن نوزدهم میلادی، ولایت سیستان مایه بحث و منازعه بین حکمرانان هرات و قندهار واقع شد. پس از اتحاد افغانستان توسط دوستمحمد خان، محارباتی جهت تصرف سیستان بین ایران و افغانستان روی داد. سرانجام تحدید سرحدات در سال ۱۸۷۲ به دست کمیسیون انگلیسی به ریاست ژنرال اسمیت صورت پذیرفت و قسمتی از سیستان به وسیلهٔ عهدنامه پاریس از سیستان جدا گردید و در آن سوی مرز ماند، که به مهاجرت گسترده مردم سیستان بخش افغانستان به ترکمن صحرا ایران انجامید.[۱۵][۱۶] و بنیاد نیمروز خانه فرهنگ و هنر سیستانیها در تلاش است که به همت محققین ومدیران فرهیخته اش به گفته محمد آذری سنتهای نیک نیاکان خویش را حفظ و اشاعه دهد
از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۱۶ شمسی، سیستان جزو قلمرو خاندان خزیمه علم درآمد. در این زمان، سیستان بر اساس ترتیبات اداری و سیاسی نوین کشور، به عنوان بخشی از استان کرمان درآمد در حال حاضر سیستان جزئی از استان سیستان و بلوچستان کنونی ایران است.
مرکز فعلی سیستان، زابل خوانده میشود. اگرچه در گذشته تحت عناوین نصرت آباد، نصیرآباد و سیستان نیز خوانده میشدهاست. شهر فعلی سیستان در اواخر دهه ۱۸۶۰ میلادی و توسط امیرعلم خان سوم خزیمه بنا شد.[۱۷] جغرافیای تاریخی
بعد از عهدنامهٔ پاریس و گلداسمیت به سه بخش سیستان ایران و سیستان افغانستان و سیستان پاکستان تقسیم شدهاست که ولایات هلمند، فراه، نیمروز، قندهار جزو سیستان افغانستان و شهرستانهای زابل، زهک، هیرمند، هامون، نیمروز، نهبندان، شوسف، سربیشه و توابعشان سیستان ایران محسوب میشوند.[۳][۴][۱۸]
در پایان سال ۱۹۰۵ میلادی یا ۱۲۸۴ خورشیدی با هیئت اعزامی به رهبری هنری مکماهون و نقشهبرداری جُرج پَسمَن تِیْت صاحبمنصب نقشهبرداری که جزو هیئت اعزامی بود با همکاران خود اراضی ایالت سیستان و زمینهای اطراف آن را نقشهبرداری کردند که جمعاً قریب ۱۰۰۰ مایل مربع مساحی شد. وسعت اراضی ایالت سیستان امروزه ۷٬۰۰۶ مایل مربع است که ۲٬۸۴۷ مایل مربع آن در خاک ایران و ۴٬۱۵۹ مایل مربع آن در خاک افغانستان است.[۱۹] کشاورزی سیستان گویش
گویش سیستانی یکی از لهجه های زبان فارسی است که مردم سیستانی به آن تکلم میکنند. لهجه سیستانی هماکنون به صورتگسترده در شهرهای زابل، زهک، نیمروز، نهبندان، هامون، هیرمند، شهرنو، جلگه، آزادشهر، علی ابادکتول، گرگان، سرخس، گالیکش و بعضی از قسمتهای دیگر استان های سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی و رضوی و گلستان و جاهای دیگر ایران تقریباً جاری میباشد.[۲۰][منبع بهتری نیاز است]
این لهجه از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن با لهجههای مرده ماوراءالنهری و تاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژههای مشترک بسیار با زبان بلوچی دارد که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگیهای جغرافیایی و مهاجرتهای قومی و خویشاوندی طایفه ای، امری طبیعی میباشد.[۲۱] سابقه تاریخی
فرهنگ نویسان، سیستانی را یکی از چهار لهجه متروک پارسی یاد کردهاند. ابوریحان بیرونی در الصیدنه، چند لغت از زبان قدیم سیستانی آوردهاست.[۲۲] بسیاری از واژگان سیستانی از هزار سال پیش تاکنون تفاوت چندانی نکردهاست.[۲۳] اگرچه اصل زبان که احیاناً همان سگزی است، پیش از این منقرض شده و تنها گویش آن باقی ماندهاست.[۲۴]
یک سرود دینی به لهجه سیستانی باقی ماندهاست که به اواخر دوره ساسانی نسبت داده میشود. سرود آتشکده کرکویه یکی از زیباترین سرودهای مذهبی زرتشتیان سیستان بودهاست که به هنگام روشن کردن آتشگاهها، به آواز بلند خوانده میشدهاست.[۲۵] فُرخُتَه باذا، روش خنیده گرشسب، هوش همی پُراست، از جوش انوش کُن می، انوش دوست بذ آگوش به آفرین نه، گوش همیشه نیکی، کوش که دی گذشت و، دوش خاستگاه
لهجه سیستانی از لهجه های وابسته به زبانهای ایرانی غربی و از شاخه جنوبی آن است که به گروه زبانهای ایرانی تعلق دارند.[۲۶]
دکتر محمد معین در مقدمه کتاب برهان قاطع، گویشهای سگزی و زاولی را زیرمجموعه زبانهای ایرانی قید کردهاست.[۲۷] نوشتار
لهجه سیستانی هیچگاه یک زبان نوشتاری نبوده است، پس اثر مکتوبی که مستقلاً متعلق به لهجه سیستانی باشد نیز وجود ندارد. در میان کتب ادبی به نوشتار سیستانی در صده اخیر نیز ناهماهنگیهای بارزی در رسمالخط سیستانی به چشم میخورد. تلاشهای اخیری که برای یکپارچهسازی رسمالخط سیستانی انجام شدهاست تاکنون با بی اقبالی مواجه شدهاست.[۲۸] سکه ناصرالدین شاه ضرب سیستان سکه مسی دوران عباسی ضرب سجستان گونههای زبانی
چهار گونه فرعی میتوان برای لهجه سیستانی متصور شد که شامل گونههای زرگری، ادبی (ملّایی)، سیّدی و عربی میشود.[۲۹] زرگری
در گونه زرگری، ساخت هجایی یک اصل زیربنایی بوده و گویش به هجاهای سازنده تقسیم میشود و پس از هر هجای اصلی، یک هجای تبعی با ساخت «ز+مصوت» ظاهر میشود. به عنوان مثال واژه پو (به معنی پا) به صورت پوزو تلفظ میشود.[۳۰] ادبی
گونه ادبی سیستانی مورد کاربرد در مواردی از قبیل تقلید ادا، مداحی، متن خوانی، شبیه خوانی (تعزیه)، زبان ملایی و سخن گفتن از سر تأمل میباشد. اینگونه از چند زاویه با گونه معیار لهجه سیستانی در تفاوت میباشد، شامل: ساختمان تک واژ وجهی «می»، ساختمان تک واژ وجهی «ب»، جزء پیشین، ساختمان تک واژ نفی و نهی و تکیه فعلهایی که تک واژ «می» دارند.[۳۱] سیدی
در گونه سیدی، واج «س» به جای واج نخست قرار گرفته و در پایان عبارت «واج نخست حذف شده + اِدی» افزوده میشود. مثلاً کتاب به ستابکدی تبدیل میشود.[۳۲] عربی
گونه عربی تنها در میان طایفه شیخ (از طوایف سیستانی) دیده میشود و غالباً برای ایجاد ارتباط میان اعضای خانواده در حضور مهمان بیگانه به کار برده میشود و حالت خصوصی دارد. اینگونه از لغات عربی بیشتری بهره میجوید.[۳۳] دین سیستانیان در طول تاریخ
با توجه به آنچه در تاریخ آمدهاست گرشاسب، بناکننده سیستان و اولین حاکم آن خداپرست بود و این آیین تا زمان فرامرز پور رستم ادامه داشت[۳۴][۳۵] در زمان آفرین از جانشینان وی نیز که دین مجوسی رواج یافته بود، وی مردم را از آن بازمیداشت و بر شریعت داوود تحریض میکرد. آمدهاست که پس از پیکار رستم و اسفندیار بود که زرتشت دین مزدیسنان را آورد؛ اما رستم آن را نپذیرفت. خداپرستان بامداد و شبانگاه نماز میخواندند؛ پیش از آغاز شغل دنیایی خود، چه اندک و چه بسیار نماز میگزاردند و سپس بدان شغل میپرداختند؛ زنا، لواط، دزدی و خون ناحق ریختن در بین آنان حرام بود؛ مردار نمیخوردند و تنها آنچه ذبح شده بود برایشان حلال بود؛ صدقه بسیار میدادند؛ همیشه میزبان بوده، مهمان را نیکو میداشتند و دختر، خواهر و مادر را به زنی اختیار نمیکردند.[۳۶] گفته میشود در زمان کیخسرو، وی به آیین زردشتی گروید.[۳۷]
به لحاظ مذهبی این منطقه نزد زردشتیان جایگاه ویژهای دارد. آنها معتقدند سیستان یازدهمین سرزمین نیک است که توسط اهورامزدا آفریده شدهاست. با توجه به کتب زردشتی این منطقه نه تنها محل تولد خاندان کیان بلکه محل ظهور سه موعود زردشتی است.[۳۸] به همین علت آنها برای دریاچههای هامون و هیرمند ارزش ویژهای قائل هستند. در وندیداد آمدهاست که موعودهای زردشتی از کنار دریاچه کیانسیه (هامون) ظهور خواهند کرد. بنا به تفصیلی که در کتب پهلوی مندرج است ایزد نریوسنگ نطفه پیغمبر (موعودهای زرتشت) را به فرشته آب یعنی ناهید سپرد تا نگهداری کند و مادران آنها با نوشیدن آب این دریاچه فرزندان خود را به دنیا خواهند آورد. موعود اول، هوشیدر است که سی سال مانده به پایان سده دهم از هزاره زرتشت از دوشیزهای به نام نامیگ پد؛ دومین موعود هوشیدر ماه، سی سال مانده به پایان هزاره هوشیدر از دوشیزهای دیگر به نام وه پد و سومین موعود مزدیسینی سوشیانت، سی سال مانده به پایان دهمین سده از هزاره هوشیدر ماه از دوشیزهای پانزده ساله به نام گواگ پد که همگی از نسل زرتشت هستند متولد میشوند.[۳۹] در دوره هخامنشان، اشکانیان و ساسانیان سیستان بسیار آباد بوده و یکی از مهمترین مراکز عمده دین زردشتی محسوب میشدهاست.[۴۰] همچنین در بیان علت نبرد رستم و اسفندیار چنین آمدهاست که چون زرتشت دین مزدیسنان را آورد با نپذیرفتن این آیین توسط رستم، بین این دو جنگ واقع شد.[۴۱] همچنین در عصر ساسانیان، سیستان به عنوان یکی از مراکز مسیحیان نسطوری معرفی گردیدهاست.[۴۲] شناسه
مردم سیستانی از نژاد آریایی و زبانشان فارسی و لهجه ی زابلی می باشد. راولینسون به لحاظ نژادی، سیستانیها را همراه با جمشیدیهای هرات، نمونه خالص نژاد آریایی میداند؛[۴۳][۴۴] هر چند آریاییها در آستانه ورود، درگیریهایی با بومیان اصیل ایرانی داشتند[۴۵] که البته بعدها با هم اختلاط پیدا کردند. از این رو نمیتوان از نژاد یکدست صحبت به میان آورد.
زبانهایی که مردم سیستان بدان صحبت میکردند لهجههای میانه ایرانی چون پهلوی اشکانی، پارسی میانه یا پهلوی ساسانی بود.[۴۶] جمعیت سیستان را شیعیان تشکیل میدهند.
استانها و قصههای تاریخی شاهنامه خود را از سرزمین سیستان و قهرمانان آن را از مردم این خطه انتخاب کردهاست.[۴۷]
یعقوب لیث صفاری سیستانی که در سیستان حکومت میکرد در ماندگاری زبان فارسی نقش مهمی ایفا کرد[۴۸] خوراکیها و سوغات سیستان