بسمل کردن. [ ب ِ م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ذبح کردن. ( ناظم الاطباء ). کشتن. سربریدن ، حیوانی حلال گوشت را : تیغ قهر تو معاذاﷲ، ار آهخته شود بیم باشد که کند شخص بقا را بسمل. طیان. و آن فراخ شاخ را بسمل کنید.... در نظر آن جمع فراخ شاخ را بسمل کردیم. ( انیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ص 144 ).